سوال :دختری هستم که در دانشگاه با یکی دوست شدم و عشق او زندگی من را ویران کرده است و نمیدانم چه کنم ، او به من قول ازدواج داد ولی چند سال است که من را سر میدواند ، من در این چند سال خواستگارهای بسیار خوبی داشتم که به نظر خودم هم بسیار عالی بودند ولی هر کار کردم نتوانستم از عشق ان دوستم برگردم یا نسبت به محبت این خواستگارها فکر کنم.حال از شما میخواهم که نجاتم دهید وکمکم کنید که به مسیر اولی زندگیم برگردم!
بدیهی است وابستگی ها ودلبستگی ها ،گاهی انسان را به رویاهای خوش زندگی میکشاند وگاهی با تردید وابهام ،انسان را به آشفتگی ذهنی وبهم ریختگی در وضعیت کار وزندگی ودرس وخواب وغذا و ...می کشاند و اینهمه آسیبها نتیجه شروع یک زاویه انحرافی از مسیر زندگی است که در ادبیات دینی ما به ان گناه گفته میشود ،ماباید باور کنیم که خداوند به همه بندگانش مهربان است واگر کاری را حلال ومجاز شمرده به نفع ماست، واگر حرام و ناروا اعلام کرده به ضرر ماست گاهی در کوتاه مدت ویا در دراز مدت . پس باید این اصل را در زندگی بطور جدی ،باور کنیم و با اراده قوی از مسیر سالم خوشبختی در زندگی ،زاویه نگیریم واگر گرفتیم ،با قاطعیت ،پشیمان شویم وبرگردیم ،واین همان "توبه " است که جبران کننده خطاهاوبازگشت به راستیهاست .
راهکارها 1-بدانیم ،انتخابها وعشقهای قارچ گونه ،ناپایدار وکوتاه مدت هستند،وحتی گاهی سمی وناشناخته اند، گرچه به سرعت رشد میکنند .به همین جهت باید دقیقا طبق برنامه ای که خدمتتان ارائه میگردد این کار را انجام دهید ومطمئن باشید که بسیاری از دانشجویان با این برنامه، توانسته اند این گونه عشق ها را از قلبشان بیرون کنند. ویقینا بدانید که خدایی که آفریننده ومهندس سازنده وجود وزندگی ماست ،بهترین برنامه را برای ویروس کشی وسلامت روح وجسم ما ارائه کرده است .
نظر مريم در كامنت ها و جواب ايشان: من شخصا هرگز زیر بار زور "حجاب اجباری" نمیریم... شاید اگه یه روزی در ایران حجاب آزاد بشه، با انتخاب خودم حجاب داشته باشم...
اما الان برای مقابله با این بسیجی ها هم که شده جلوشون وای می ایستم جوری که دلم میخواد لباس می پوشم... با اجبار، صاحب اعتقاد نمي شويد. با سلام... در جواب شما بايد گفت: انسان هيچ گاه به زور و اجبار داراي عقيده و گرايش نمي شود، و هيچ گاه نمي شود به كسي با زور عقيده اي را قبولاند... اما در مورد اينكه "حجاب اجباري" و يا حجاب آزاد از نظر شما چگونه برداشت مي شود، حرف ديگريست. البته شخصاً با حجاب اجباري موافق نيستم، و به صورت نسبي آن را قبول ندارم، ولي در مورد اينكه حجاب اجباري قرار است شما و امثال شما را محجبه و صاحب عقيده در مورد حجاب و پوشش كند، مخالفم. به اين معني كه اجباري كه در سطح جامعه با آن مواجه بوديد، فقط براي به اجرا در آمدن قانون كشور است كه، از تردد زنان و دختران با نوع پوشش باز و هوس انگيز جلوگيري مي شده است. نه اينكه شما روز بعد از تذكر ماموران، يك زن و يا دختر محجبه و معتقد بشويد... *حجاب در ايران آزاد مي شود؟ در مورد اينكه نوشتيد در ايران حجاب آزاد بشود، سوال اين است: آزادي در نوع پوشش زنان در يك كشور اسلامي كه با اصل فرامين قرآن كريم مغايرت دارد چگونه ممكن است؟ آزادي در پوشش(از نوعي كه شما مي خواهيد)، قرار است چه گزينه مثبتي را دست آورد شما كند، كه قبلا از آن محروم بوده ايد؟ چرا در دين اسلام ( قرآن و احاديث)، زنان را در جامعه، سفارش به پوشاندن زيبايي هاي خودشان كرده است؟ آيا اسلام با زيبايي مخالف است؟ يا با اين كار مي خواهد از زنان سوء استفاده نشود؟ آيا آزادي زن در هر نوع پوششي كه خودش خواست، حتي اگر لطف به زن باشد، ظلم به مردان و پسران جامعه نيست؟ يعني، مردان موظف به كنترل خود و چشم خود در مقابل زنان هستند، آيا اين منافاتي با اين دستور قرآن كريم ندارد؟
برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ، سخت است ولی تنها 3 ماه است ، چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد ،سخت است ولی نه زیاد، چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار ، ولی تمام اینها سخت تر از کار تو نیست ، سخت تر از کار تو نیست که باید در تمام طول سال سر به زیر راه بروی و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها، از میان بانوانی که نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند ، سالم رد شوی ، از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی وقتی می خواهی بیرون بروی یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی ، زیرا شیاطین برایت کمین کرده اند . از تو سخت تر نیست که در این هجوم بی مهابای وسوسه های دلفریب و پلیدی های نا جوانمردانه باید پاک باقی بمانی.
و خداوند مرد را قوی آفرید زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است و اگر در این آزمون ها پیروز شدی ،مردی خدایی میشوی!
روز زن و هفته زن به پایان رسید و داشتیم ناامید می شدیم که به این مناسبت و بهانه، آیا حرفی، نظری، حرکتی نیست و نمی شود؟ که ظاهرا نبود و نشد . نه در صدا وسیما و نه در عرصه جامعه. اما یک دفعه خبری شد. خبر خیلی مهم بود: یک جلسه و کلی حرف اساسی در موضوع زنان و از همه مهم تر اینکه "شاخص پیشرفت زنان عوض شد."
سرویس اجتماعی به دخت؛ سردبیر/ دیدار روز گذشته زنان دست اندرکار و اهل فرهنگ با رهبر معظم انقلاب همان خبری بود که در هفته زن دنبالش می گشتیم و پیدا نکردیم. ولی چه خوب که با کمی تاخیر اتفاق افتاد.
آنچه رهبر اندیشمند و صاحبنظر انقلاب در باب زنان در این دیدار گفتند، مهم بود و در خور تامل. این تامل را مسئولین و دست اندرکاران امور فرهنگی و اجتماعی کشور و مخصوصا خود زنان مسئول و مشغول در امور زنان و خانواده باید داشته باشند. زنان و دختران جامعه هم اگر درنگ و ژرف نگری بر این مطالب بخرج دهند، راه مطالبه گری از مسئولین و تلاش و همت خودشان در مسیر پیشرفت و رشد هموارتر خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
هرچقدر که در این سالها شاهد کم کاری مسئولان فرهنگی و اجرایی در مقوله ی ترویج حجاب و عفاف هستیم، خوشبختانه شاهدیم که به همت بچه حزب اللهی ها، در فضای مجازی برای آن تلاش قابل تقدیری انجام می شود، که البته در اجرای این کار خوب هم مثل هر کار خوب دیگری آفات و اشتباهاتی دیده می شود که لازم دیدم به آن بپردازم.
......
حجابی که عفاف به دنبال نداشته باشد و عفافی که با حجاب همراه نباشد، هر دو ناقصند و نامطلوب. در تبلیغ حجاب و عفاف باید هم معیارهای فقهی حجاب اعم از محدوده ی پوشش و زینت نداشتن رعایت شود و هم معیارهای عفیفانه مانند نداشتند عشوه گری و طنازی و جلب توجه
من همینم! نه صدای نازکی دارمـــ نه قلبی بی درو پیکر نه نازی ،برای نازیدنــــ نه ناخنـــ های پرنسی من همینمـــ ... چادرسیاهی ساده میپوشم فقط به ناز چادرم می نازم همین..
دختر جوانی بود با مانتوی زرد که چادری هم بر سر داشت،اما معلوم بود چادری نیست،.........
شاید برای احترام چادر سرش کرده بود. از همین راهروی اول رفت سراغ خواهران پاسدار، به التماس که برود پیش آقا. چند خانم جاافتاده هم پشت سرش بودند و سفارشش را میکردند. نزدیک بود اشکش سرازیر شود، خواهرها گفتند حالا صبر کن، آخر بازدید شاید.
و این خانم سر هر بریدگی و راهرویی که میگذاشتند کسی بایستد و آقا را در حال عبور ببیند ـ حدود 5 مورد ـ ایستاد و با اشتیاق عبور آقا را دید.
ایستگاه مانده به آخر بود، دیگر داشت جان میداد. یکی از خواهران پاسدار آمد دستش را گرفت و سه قدم برد جلوتر از جمعیت ایستاده. آقا که خواستند از نشر نی به نشر امیرکبیر بروند، یکدفعه این دو خانم نیست شدند.
یک دقیقه بعد، با صورت خیس و چشمان سرخ و بدن لرزان برگشت. چفیهای را سفت به سینهاش چسبانده بود. به هر زنی میرسید، با بغض تعریف میکرد کهرفته و... و چفیه را جلو میآورد تا ببوسند. تحفهای داشت که میخواست عالم از آن بهره ببرند.
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ریحانه ها و آدرس reyhaneha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.